یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلا نشست
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن / من که مجنونم ، تومجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی / من کنارت بودم و نشناختی . . .
:: بازدید از این مطلب : 966
|
امتیاز مطلب : 289
|
تعداد امتیازدهندگان : 66
|
مجموع امتیاز : 66